ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
سخن روز
امام علی(ع):
توفیق [انجام کار نیک] از خوشبختى و بى توفیقى از بدبختى است.
بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75، ص 12، ح 70
مجتبی راعی: با هر پلان شگفتزده کریم اکبریمبارکه را نگاه میکردم
«جشن سربرون» در شرایطی سخت شروع شد. فرصت روخوانی و تحلیل متن نداشتیم. به همین لحاظ اولین روز کاری کریم اکبریمبارکه با بنده، مصادف شد با اجرای مشکلترین سکانس شخصیتی بهنام آسدمحمد! من نگران بودم. به دستیارم گفتم ای کاش شرایط ما به نحوی بود که با ایشان با صحنههای سادهتر شروع میکردیم و بعد از جا افتادن به این سکانس کلیدی میرسیدیم! امیدی ندارم این سکانس آنچنان که باید دربیاید. وقتی شروع به اجرا کردیم با هر پلان شگفتزده به او نگاه میکردم. شیفته نگاهش میکردم و با خودم میگفتم چرا نباید در این مملکت فیلمنامههایی با شخصیتهای پیچیده نوشته شود که چنین بازیگرانی با این مرز از توانایی فرصت بیکاری نداشته باشد.
کارگردان «جشن سربرون» در سوگ از دست دادن کریم اکبری مبارکه یادداشتی منتشر کرد.
از برنامهریزی برای روزهای بعد از کرونا غافل نشویم
حجتالله ایوبی
دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در ایران
طی ماههای اخیر تحت تأثیر محدودیتهای ناشی از شیوع پاندمی کرونا بخشی از فعالیتهای فرهنگی و هنری، تا آنجا که ممکن بوده به فضای مجازی منتقل شده است. اتفاقی که ما هم در بنیاد ملی یونسکو از همان هفتههای ابتدایی انتشار ورود این بیماری به کشورمان به نوعی در آن پیشتاز بوده ایم؛ مصداق آن را هم میتوان در برنامههای آنلاینی دید که پیش از نوروز 99 با حضور استادان و چهرههای شاخص عرصه ادبیات همچون اصغردادبه و جلالالدین کزازی شروع شد و همچنان هم ادامه دارد. حتی دست به برپایی گالری مجازی زدیم؛ یکی ازآخرین نمایشگاههای مجازیمان هم هفته گذشته برپا شد که «اورامان؛ دامان آسمان» نام داشت. بحث یک یا دو ماه در میان نیست که بگوییم مدتی تعطیل میکنیم تا همه چیزعادی شود؛ تعطیلی همیشه راحتترین راه است اما کار درستی نیست در صورتی که بهتر است حداکثر تلاشمان را برای بهرهگیری از فضای مجازی به خرج بدهیم تا با آسیب بیشتری روبهرو نشویم. فضای وب و از سویی شبکههای اجتماعی به بخش مهمی از زندگی امروزمان تبدیل شدهاند.بنابراین شاید بهتر باشد که به جای لفظ «مجازی»، عنوان دیگری برای آن به کار ببریم چراکه حالا قسمتی از زندگی واقعیمان با بهرهگیری از این تکنولوژیها و در این فضا است که جریان پیدا کرده. در کنار همه محدودیتهایی که کرونا سبب شده نمیتوان از تأثیری که در تسریع روند حضورمان در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی داشته هم غافل شد. این شرایط نه فقط ما ایرانیان را در بخشهای مختلف برای جبران بخشی از فعالیتهای خود به اینترنت و استفاده بیشتر از دنیای تکنولوژی کشاند، بلکه درعرصه جهانی هم با وجود پیشرفتهایی که از قبل حاصل شده بود منجر به پیشرفتهای بیشتری شد. به گمانم روندی که طی این مدت، حداقل در کشور خودمان رخ داده، در شرایط عادی حداقل نیازمند طی زمانی چند ساله بوده که آنقدر سرعت یافت که با گذشت چند ماه شاهد تغییراتی شگرف بودیم. کرونا، خواه ناخواه سکوی پرتابی برای همه ما و در همه حوزهها به سوی دنیای مدرن شد. گام پرشتاب و بلندی برداشته شده که آن را با مثالی از فعالیتهای خودمان شرح میدهم. هر دو سال یک مرتبه، جمع عمومی یونسکو در پاریس با زحمت بسیاری وزرای فرهنگ کشورها جمع میشدند؛ جلسهای که صرف هزینههای زیادی را برای یونسکو در پی داشت که نهایت به سخنرانی سه دقیقهای هر کدام از آنها ختم میشد. آن هم در شرایطی که حتی فرصت بحث و گفتوگو هم نبود چراکه هر مرتبه حدود 195 کشور جمع میشدند. این درحالی است که از زمانی که کرونا گسترش جهانی پیدا کرده، وزرای کشورهای مختلف حداقل چهار، پنج مرتبهای به شکل مجازی در اجلاسی شرکت کردهاند که اتفاقاً فرصت زیادی هم برای صحبت کردن پیدا کردهاند. همین یک نمونه برای درک عمق تحولاتی که با آن روبهرو شدهایم کافی است. نکته دیگری که نباید فراموش کرد این است که برای بعد از اتمام کرونا هم برنامهریزی کنیم چراکه تغییراتی را رقم زده که دیگر به شکل سابق خود برنمی گردند. سبک زندگی و حتی کار حرفهای اغلبمان آنقدر طی این ماهها تغییر کرده که دیگر ماندگار باقی خواهد بود؛ خیلی از کارهایی که این روزها به شکل عادی درآمده به همین طریق ادامه پیدا میکند و حتی خودمان حاضر نیستیم به شیوه قدیم آن بازگردیم. حتی در شیوه برپایی کلاسهای مدارس و دانشگاهها هم این روند خود را نشان داده، البته ضعفهای متعددی وجود دارد که باید برطرف شوند. دانشجویان به جای آن که وادار شوند از دیگر شهرها به تهران سفر کنند براحتی از منزل یا محل کار خود در جلسه دفاع یا حتی مصاحبه دکتری شرکت میکنند. انسان امروز دیگر به ماههای قبل از شیوع کرونا باز نمیگردد؛ بویژه با تحولاتی که در حوزه نرم افزاری و سخت افزاری به وقوع پیوست. باید منتظر ادامه این تغییرات در سبک زندگی شخصی و حرفهایمان باشیم. نکته دیگر اینکه بسیاری از استادانی که پیش از این ضرورتی در پیوستن به شبکههای اجتماعی و از سویی حضور در فضای مجازی نمیدیدند ابتدا به اجبار شرایط و حالا هم به میل خودشان این روند را ادامه دادهاند. پیش از عید وقتی برای برپایی نت گپها به سراغ استادان میرفتیم با مقاومت آنان روبهرو میشدیم؛ اتفاقی که حالا جای خود را به علاقهمندی حتی داوطلبانه آنان داده، این اتفاق خوبی است که نباید از آن غافل شویم. باز هم تأکید میکنم برنامهریزی برای روزهای بعد از کرونا را فراموش نکنیم.
شهروند مجـــازی
یگانه خدامی
# انتخابات امریکا
انتخابات امریکا دیروز برگزار شد و همین هم باعث شد بحثی داغ در شبکههای اجتماعی دربارهاش شکل بگیرد. در کنار بحثهای جدی درباره احتمال رأی آوردن هرکدام از نامزدها و تأثیر آن، کاربرانی هم با این انتخابات شوخی میکردند: «توی امریکا هم شمارش رأی از شهرهای کوچک آغاز میشه. منتظر پخش برنامه پانکراس هستم.»، «توی این دوره انتخابات امریکا بعضىها همچین استرس دارن و استرس رو به بقیه انتقال میدن، آدم احساس میکنه تو ایران انتخاباته. هیچ سال اینطور لحظه به لحظه پیگیر انتخابات امریکا نبودن»، «اینقدری که ما ایرانیا راجع به انتخابات امریکا اطلاعات داریم خودشون ندارن.»، «سالار عقیلی امریکاییها داره از این مراسم به اون مراسم میره الان»، «باور کنین نظر شما و نظرسنجیهای شما، هیچ تأثیری در نتیجه انتخابات امریکا نداره»، «یکی از دوستان که مشاور املاک داره میگفت معامله خانهای را انجام دادیم و رفتیم پای قرارداد و صاحب منزل گفت آقا از فروش خانه منصرف شدم. دلیل را جویا شده بود و صاحب منزل گفت بگذار ببینم انتخابات امریکا چه میشود و کی رئیسجمهوری میشود»، «فارغ از نتیجه انتخابات امریکا که در نهایت کدام نامزد راهی کاخ سفید خواهد شد بعد از نهایی شدن نتایج، در ایران همه اظهارنظر میکنن که: مشخص بود و من که گفتم فلانی رأی میاره. واقعاً داشتن حق رأی در این انتخابات حق مسلم ما ایرانیها بود»، «چرا ما منتظر انتخابات امریکا هستیم؟ فکر میکنیم انتخابات امریکا میتونه وضعیت اقتصادی ما رو عوض کنه؟ فکر نکنم چون ضربه اقتصادی علاوه بر این از درون خودمون است. بنابراین انتخابات امریکا مهم نیست فقط بحث روانیه. شاید و فقط با حذف تحریمها اگر متقاعد شوند اوضاع اقتصادی بهتر شود.»
جان پدر کجاستی؟
حمله تروریستی به دانشگاه کابل افغانستان و کشته شدن ۲۰ دانشجو از خبرهای تلخی بود که کاربران ایرانی را هم بسیار متأثر کرد. در کنار کاربران افغان بسیاری از ایرانیها هم دربارهاش مینوشتند و ویدئویی قدیمی از محمد راهید که به دست تروریستها کشته شد بازنشر میکردند که در آن از امید و ایستادگی حرف زده بود. پیامک و تماسهای پدر یکی از دانشجویان هم همه را متأثر کرد: «همین کنار گوش ما یک عده آدمخوار به دانشگاه کابل حمله کردهاند، جان دانشجو و استاد را گرفتهاند. امروز دیدم یکی نوشته بود موبایل یکی از دانشجویان شهید را پیدا کرده. ۱۴۲ تماس بیپاسخ و بعد یک پیامک که «جان پدر کجاستی؟» اشک امان نمیدهد»، «به گفته مقامات افغانستان، طالبان به جبران شکست در استان هلمند این حمله تروریستی رو انجام داده.»، «قلمها میشکنند تا حقایق نوشته نشوند»، «با پشتسر گذاشتن کلی دردسر، در دانشگاه پذیرفته میشوی و سر کلاس، محو درسی، که گلولهای از ناکجای جهل فلان احمق متحجر، سینه ات را میشکافد و پایان تمام آرزوهایت. زخمیترین ساقه این جنگل خشک، ما از یه درختیم، دردتون جانمان رو آتش زد.»، «پدر که بشوید، مفهوم ۱۴۲ بار تماس و پیامک «جان پدر کجاستی؟» را بهتر میفهمید»، «اینجا خاورمیانه است و این لکنته که از میان خون ما میگذرد تاریخ است»، «برای من روضهها گاهی یک جمله است برای ساعتها اشک، مثل پیام دوستت دارم لحظه آخر قربانی حادثه اورلاندو به مادرش، مثل جان پدر کجاستی»، «هشتگ دانشگاه کابل رو خوندم و تمام خوشی جهان از قلبم رفت. چه صلحی میشه با طالبان کرد؟»، «از کجا معلوم بعد امضای معاهده صلح و آزاد کردن این همه حیوان از بند و دادن کلی امتیاز به طالبان، دوباره انتحار و انفجار و ناامنی با قبول کردن مسئولیتش توسط داعش نباشه؟ و امریکا و طالبان به بهانه مبارزه با داعش باقی نمانند و نقش دولت و مردم کمرنگتر از قبل نشه؟»، «نماینده امریکا در افغانستان از گروه تروریستی طالبان خواست تا در برابر گروه تروریستی داعش با دولت افغانستان همکاری کند. بهتره این واقعیت رو بپذیریم که دنیای غرب هرگز دلش واسه مردم خاورمیانه نسوخته و «هرگز» نیز نخواهد سوخت...»، «توجهم به نکتهای جلب شد از پارادوکسهای غمگین روزگار. البته طالبان، داعش و هر تفکرمتحجر دیگه باید هم دانشگاه، علم و علم آموزی رو هدف قرار بده چرا که بخوبی متوجه شده آنچه حیات این گروهها رو تهدید میکنه بمباران مقر گروهها نیست، بلکه خرد و هر جایی که در اون کتاب هست.»
روز نویسنده
بهاءالدین مرشدی
داستاننویس
آن روز داشتم فکر میکردم آدمی چند روز در سال برای خودش دارد. چطور است که آدمها در این دنیای اجتماعی مجازی مدام روزتراشی میکنند. یادم آمد به آنوقتهایی که اصلاً روز نداشتیم. یک روز تولد بود و تمام. آدم در یک روز متولد میشد و میرفت تا سال بعد که متولد بشود یا هم نشود. نشود برای این است که خیلی سالها اطرافیانت هم روز تولدت را فراموش میکردند. اما حالا چند روز مانده به تولدتان از همه طرف به شما یادآوری میشود که تولد داریم آن هم چه تولدی و بعد هم سیل تبریکهاست که فرا میرسد. از آدمهای دیده و نادیده از صفحات مختلف اجتماعی و از همهجا. اما این بازی روز آدم بودن به همین تولد ختم نمیشود. مثلاً همین چند روز پیش دیدم هی دارند به من روزم را تبریک میگویند. بعد پرسیدم مگر چه روزی است گفتند روز نویسنده است. طبیعتاً باید تشکر میکردم که این روز را به من تبریک میگویند. یادم است آن روزها که روز تئاتر خیلی مد شده بود و فضای مجازی هم گسترده نشده بود برای پیام روز تئاتر کلی خوشحال بودیم که امسال چه کسی پیام میدهد اما فکر میکنم روز تئاتر هم در میان همه روزها گم شده است. اصلاً فکر میکنم در لابهلای این بیماری همهگیر تئاتر دارد گم میشود. هنرهایی که با جمع سر و کار دارد همه دارند یک جوری آسیب میبینند. نمیدانم در این وضعیت چه کار میشود کرد اما فکر میکنم این روزها واقعاً روزهای ما نیست. روزهای تلخی که مجبوریم در خانه بمانیم، مجبوریم برای حفظ جان خودمان و دیگران در خانه بمانیم اما فکر میکنم راه دیگری هم برای نجات برخی هنرها هست. باید فکر کرد که چه کار باید کرد.
اما برویم به سراغ روزها. قدیمها وقتی از خانه بیرون میرفتیم و چشممان به گربه سیاهی میافتاد با خودمان میگفتیم خدا به خیر کند نحسی امروز را. اما باید به عرض برسانم که این روزها گربه سیاهها هم روز دارند. یا مو فرفریها هم روز دارند. این است که روز مو فرفریها که میشود یک تبریک هم به من میرسد. اما در برخی روزها من آدم روزدار سابق شدهام. مثلاً زمانی معلم بودهام و حالا نیستم. اما همچنان بچه اول خانواده هستم و روز بچه اول هم به من تبریک میگویند.
همه این روزها و روزهای دیگر را نوشتم که بگویم ما در این روزگار مدام به مدام بهدنبال بازتولید دلخوشیهای کوچک هستیم. درست عین همان آهنگ فرهاد مهراد که میگفت دلخوشیها کم نیست. روزها هم کم نیست. سیصدوشصت و پنج روز در سال را پشت سر میگذاریم. اگر بخواهیم مدام به مدام اخبار را پی بگیریم به قول احمدرضا احمدی حرمانمان آدم را میبرد. برای همین است که دلمان را خوش میکنیم به روزهایمان. روز پزشک یا روز پرستار. مثلاً به این روزها که میرسیم یادمان میآید که در این روزگار حرمان چقدر ما مدیون تلاش پزشکها و پرستارها هستیم. رفیق پرستاری دارم که مدام در این روزهای بیماری و اندوه به یادش هستم و فکر میکنم چطور میشود این روزها تمام شود و روزگار ما هم خوش شود. به قول قدیمیها عروسی هم به کوچه ما بیاید بعد این بیماری همهگیر. اما همین حالا تقویم را هم نگاه کردم و دیدم امروز که چهارده آبان است روز فرهنگ عمومی است. نمیدانم این چه روزی است اما این روز را هم به همه تبریک میگویم.
داستاننویس
آن روز داشتم فکر میکردم آدمی چند روز در سال برای خودش دارد. چطور است که آدمها در این دنیای اجتماعی مجازی مدام روزتراشی میکنند. یادم آمد به آنوقتهایی که اصلاً روز نداشتیم. یک روز تولد بود و تمام. آدم در یک روز متولد میشد و میرفت تا سال بعد که متولد بشود یا هم نشود. نشود برای این است که خیلی سالها اطرافیانت هم روز تولدت را فراموش میکردند. اما حالا چند روز مانده به تولدتان از همه طرف به شما یادآوری میشود که تولد داریم آن هم چه تولدی و بعد هم سیل تبریکهاست که فرا میرسد. از آدمهای دیده و نادیده از صفحات مختلف اجتماعی و از همهجا. اما این بازی روز آدم بودن به همین تولد ختم نمیشود. مثلاً همین چند روز پیش دیدم هی دارند به من روزم را تبریک میگویند. بعد پرسیدم مگر چه روزی است گفتند روز نویسنده است. طبیعتاً باید تشکر میکردم که این روز را به من تبریک میگویند. یادم است آن روزها که روز تئاتر خیلی مد شده بود و فضای مجازی هم گسترده نشده بود برای پیام روز تئاتر کلی خوشحال بودیم که امسال چه کسی پیام میدهد اما فکر میکنم روز تئاتر هم در میان همه روزها گم شده است. اصلاً فکر میکنم در لابهلای این بیماری همهگیر تئاتر دارد گم میشود. هنرهایی که با جمع سر و کار دارد همه دارند یک جوری آسیب میبینند. نمیدانم در این وضعیت چه کار میشود کرد اما فکر میکنم این روزها واقعاً روزهای ما نیست. روزهای تلخی که مجبوریم در خانه بمانیم، مجبوریم برای حفظ جان خودمان و دیگران در خانه بمانیم اما فکر میکنم راه دیگری هم برای نجات برخی هنرها هست. باید فکر کرد که چه کار باید کرد.
اما برویم به سراغ روزها. قدیمها وقتی از خانه بیرون میرفتیم و چشممان به گربه سیاهی میافتاد با خودمان میگفتیم خدا به خیر کند نحسی امروز را. اما باید به عرض برسانم که این روزها گربه سیاهها هم روز دارند. یا مو فرفریها هم روز دارند. این است که روز مو فرفریها که میشود یک تبریک هم به من میرسد. اما در برخی روزها من آدم روزدار سابق شدهام. مثلاً زمانی معلم بودهام و حالا نیستم. اما همچنان بچه اول خانواده هستم و روز بچه اول هم به من تبریک میگویند.
همه این روزها و روزهای دیگر را نوشتم که بگویم ما در این روزگار مدام به مدام بهدنبال بازتولید دلخوشیهای کوچک هستیم. درست عین همان آهنگ فرهاد مهراد که میگفت دلخوشیها کم نیست. روزها هم کم نیست. سیصدوشصت و پنج روز در سال را پشت سر میگذاریم. اگر بخواهیم مدام به مدام اخبار را پی بگیریم به قول احمدرضا احمدی حرمانمان آدم را میبرد. برای همین است که دلمان را خوش میکنیم به روزهایمان. روز پزشک یا روز پرستار. مثلاً به این روزها که میرسیم یادمان میآید که در این روزگار حرمان چقدر ما مدیون تلاش پزشکها و پرستارها هستیم. رفیق پرستاری دارم که مدام در این روزهای بیماری و اندوه به یادش هستم و فکر میکنم چطور میشود این روزها تمام شود و روزگار ما هم خوش شود. به قول قدیمیها عروسی هم به کوچه ما بیاید بعد این بیماری همهگیر. اما همین حالا تقویم را هم نگاه کردم و دیدم امروز که چهارده آبان است روز فرهنگ عمومی است. نمیدانم این چه روزی است اما این روز را هم به همه تبریک میگویم.
از زندگی و مرگ حرف بزنیم
ناصر آویژه
کارگردان
در این روزها که بسیاری از خانوادهها با مسأله درگذشت نزدیکان و عزیزان مواجه میشوند کودکان هم تحت تأثیر قرار میگیرند و ضرورت اینکه درباره این مسأله با آنها گفتوگو کنیم بیشتر احساس میشود. شاید بپرسید که آیا ضرورت دارد درباره موضوعی مانند مرگ با بچهها حرف بزنیم؟ باید بگویم بله میتوانیم درباره موضوعات بسیار حساس، مهم و حتی فلسفی با کودکان حرف بزنیم اما اینکه چه مقدار و به چه اندازهای صحبت کنیم مهم است. سال گذشته نمایشی بهنام «عموی عجیب بزرگ کوچیک من» اجرا کردیم که موضوع آن درباره مسأله مرگ و زندگی بود و اکنون آن را در سایت تیوال میتوانید ببینید. این نمایش براساس اشعار و قصههای شل سیلوراستاین اجرا شد و کار مشترک ما و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. «عموی عجیب بزرگ کوچیک من» قصه دختر کوچکی است که در حادثهای مادرش را از دست میدهد و احساس تنهایی میکند و دیگر نیازی به حرکت نمیبیند. به همین دلیل هم نمیتواند راه برود. او در یک کتابخانه قدیمی کتاب شل سیلوراستاین را میخواند و نوشتههای او باعث میشود به زندگی بازگردد. شاید به نظر برسد موضوع نمایش غمگین است اما نتیجهگیری کار امید به زندگی است. این مسأله آنقدر برایم مهم بود که نگارش متن نمایش 6 ماه زمان برد و تلاش کردیم درباره مرگ با بچهها حرف بزنیم اما نه به شکل مرسوم، تا بچهها برای این مسأله بهعنوان بخشی از زندگی آماده شوند.
عموی عجیب بزرگ کوچیک من
کارگردان: ناصر آویژه
نویسنده: گیتا داوودی
بازیگران: مریم آشوری، ناصر آویژه، مهرداد باقری، شاهین گلکار، محمد الله دادی، سبا سلیمانی و رها آویژه
تماشا در: تیوال
کارگردان
در این روزها که بسیاری از خانوادهها با مسأله درگذشت نزدیکان و عزیزان مواجه میشوند کودکان هم تحت تأثیر قرار میگیرند و ضرورت اینکه درباره این مسأله با آنها گفتوگو کنیم بیشتر احساس میشود. شاید بپرسید که آیا ضرورت دارد درباره موضوعی مانند مرگ با بچهها حرف بزنیم؟ باید بگویم بله میتوانیم درباره موضوعات بسیار حساس، مهم و حتی فلسفی با کودکان حرف بزنیم اما اینکه چه مقدار و به چه اندازهای صحبت کنیم مهم است. سال گذشته نمایشی بهنام «عموی عجیب بزرگ کوچیک من» اجرا کردیم که موضوع آن درباره مسأله مرگ و زندگی بود و اکنون آن را در سایت تیوال میتوانید ببینید. این نمایش براساس اشعار و قصههای شل سیلوراستاین اجرا شد و کار مشترک ما و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. «عموی عجیب بزرگ کوچیک من» قصه دختر کوچکی است که در حادثهای مادرش را از دست میدهد و احساس تنهایی میکند و دیگر نیازی به حرکت نمیبیند. به همین دلیل هم نمیتواند راه برود. او در یک کتابخانه قدیمی کتاب شل سیلوراستاین را میخواند و نوشتههای او باعث میشود به زندگی بازگردد. شاید به نظر برسد موضوع نمایش غمگین است اما نتیجهگیری کار امید به زندگی است. این مسأله آنقدر برایم مهم بود که نگارش متن نمایش 6 ماه زمان برد و تلاش کردیم درباره مرگ با بچهها حرف بزنیم اما نه به شکل مرسوم، تا بچهها برای این مسأله بهعنوان بخشی از زندگی آماده شوند.
عموی عجیب بزرگ کوچیک من
کارگردان: ناصر آویژه
نویسنده: گیتا داوودی
بازیگران: مریم آشوری، ناصر آویژه، مهرداد باقری، شاهین گلکار، محمد الله دادی، سبا سلیمانی و رها آویژه
تماشا در: تیوال
به نام تاریخ
14 آبان
سال 1366 در چنین روزی اولین نمایشگاه بینالمللی کتاب افتتاح شد. در همان محل دائمی نمایشگاههای تهران در بلوار شهید چمران. این نمایشگاه تا 22 آبان ادامه داشت و 196 انتشارات از 32 کشور جهان در کنار 200 ناشر داخلی در آن شرکت کردند و با توجه به اینکه کتابهای زیادی درباره فرهنگ و تمدن اسلامی در آن عرضه شده بود این نمایشگاه «فرهنگ و تمدن اسلامی» نام گرفت. جالب است بدانید که این نمایشگاه بسیار مورد استقبال قرار گرفت و در آن سالهای پر التهاب 500 هزار نفر از آن بازدید کردند.
تولدها
فریدون ناصری: رهبر ارکستر سمفونیک تهران سال 1309 در چنین روزی به دنیا آمد. فریدون ناصری از کودکی و در هنرستان عالی موسیقی ویولنسل و سازهای ضربی را یاد گرفت و در دوران دبیرستان در کلاسهای هارمونی ثمین باغچه بان شرکت کرد و از او اصول آهنگسازی را یاد گرفت. پساز آن به بلژیک رفت و در کنسرواتوار سلطنتی بروکسل در کلاسهای آهنگسازی، تصنیف موسیقی فیلم و رهبری ارکستر شرکت کرد. در همان کشور هم درارکسترهای ناسیونال بلژ و رادیو و تلویزیون بروکسل همکاری میکرد و پساز بازگشت به ایران و در دهه 40 و 50 در رادیو و تلویزیون ایران فعال بود. او برای تأسیس ارکستر فارابی با مرتضی حنانه همکاری کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در سال 1369 رهبر ارکستر سمفونیک تهران شد. ناصری موسیقی فیلمهای زیادی مانند «ستارخان»، «فصل خون»، «کفشهای میرزانوروز» و «ناخدا خورشید» را هم ساخته است. او سال 1384 درگذشت.
فضلالله توکل: نوازنده پیشکسوت سنتور سال 1321 به دنیا آمد. فضلالله توکل از 6 سالگی در کلاسهای حسین تهرانی نواختن تنبک را یاد گرفت و پس از اینکه پدرش برایش سنتور خرید نواختن این ساز را آموخت و پساز آن در کلاسهای علی تجویدی ردیف نوازی ایران را یاد گرفت. بعدها به دعوت تجویدی نوازنده سنتور ارکستر شماره 2 رادیو شد و پساز آن هم به برنامه گلها راه پیدا کرد. او بهعنوان تکنواز آثار زیادی در برنامههای مختلف گلها شناخته میشود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم آلبومهایی مانند «آوازه خوان»، «نسیما»، «غم زمانه» و «خاطرات جوانی» با آهنگسازی او منتشر شد. توکل در نواختن سنتور سبکی مخصوص به خودش دارد که کاملاً شناخته شده است و پرویز یاحقی بارها شیوه او را منحصر به فرد خوانده بود و او را بیرقیب میدانست. البته غیر از سنتور، توکل، ویولن هم مینوازد.
متیو مک کانهی: بازیگر توانای هالیوود امروز 51 ساله میشود. متیو مک کانهی رشته تلویزیون و سینما را خواند و با بازی در فیلم کمدی «مات و مبهوت» در سال 1993 مطرح شد. پساز آن هم در «قتلهای زنجیرهای تگزاس»، «زمانی برای کشتن»، «آمیستاد»، «تماس» و «یو-571» بازی کرد. مک کانهی دورههای مختلفی را در طول دوران کاریاش گذراند. از اوایل سال 2000 شروع به بازی در فیلمهای رمانتیکی مانند «طراح مراسم ازدواج» و «شکست در اجرا» کرد اما از سال 2010 چهره دیگری از هنر او را دیدیم و در فیلمهایی ماند «برنی»، «جوی قاتل» و «ماد» بازی کرد. حضور او در «باشگاه خریداران دالاس» و بازی در نقش یک مرد مبتلا به ایدز باعث شهرت بیشترش شد و برایش جایزه اسکار و گلدن گلوب گرفت. پساز آن هم در فیلم «گرگ وال استریت» و «بین ستاره ای» بازی کرد. فصل اول سریال «کارآگاهان حقیقی» هم با بازی مک کانهی ساخته شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت و برایش جایزه منتخب منتقدین تلویزیون را گرفت و نامزد دریافت جایزه امی شد.
منصور حمیدی کارگردان، دیون لی بازیگر بریتانیایی، شیلا خداداد بازیگر، امیرحسین آرمان بازیگر و ساناز رئوف شاعر هم متولد امروز هستند.
درگذشتها
بیژن علی محمدی: دوبلور قدیمی سینما و تلویزیون سال گذشته در چنین روزی درگذشت. بیژن علی محمدی متولد سال 1340 بود و اوایل دهه 60 کارش را در واحد دوبلاژ صداوسیما آغاز کرد و توسط نسل دوم دوبله ایران مانند پرویز بهرام آموزش دید. او در سالهای فعالیتش در سریالها و انیمیشنهای زیادی صحبت کرد و صدایش را به جای پدر ژپتو در کارتون «پینوکیو» به یاد دارید. سریالهای «امام علی(ع)»، «روشنتر از خاموشی»، «معمای شاه» و «سرقت پول» و فیلم «روز واقعه» از جمله کارهای علی محمدی بودند. او دوسال پیش و در جشنواره فیلم کودک و نوجوان بهعنوان دوبلور همزمان همکاری کرد و عضو انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم هم بود.
علی تابش گوینده رادیو و کمدین هم در چنین روزی درگذشت.
عکس نوشت
موزه هنر ایندیاناپولیس امریکا در نمایشگاهی منحصربهفرد آثار «ونسان ونگوگ» نقاش مشهور هلندی را بهصورت سهبعدی و متحرک به نمایش میگذارد. برای این نمایشگاه که The Lume نام دارد، ۱۵۰ پروژکتور فوق پیشرفته با وضوح بالا تعبیه میشود تا بازدیدکنندگان بتوانند در دل نقاشیهای معروف ونگوگ از جمله گلهای آفتابگردان و شب پرستاره، حرکت کنند. این نمایشگاه که ژوئن سال آینده (خرداد- تیر ۱۴۰۰) برگزار میشود در مجموع، 3000 تابلو بهنمایش گذاشته میشود و در پسزمینه موسیقی کلاسیک پخش خواهد شد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
سخن روز
-
مجتبی راعی: با هر پلان شگفتزده کریم اکبریمبارکه را نگاه میکردم
-
از برنامهریزی برای روزهای بعد از کرونا غافل نشویم
-
شهروند مجـــازی
-
روز نویسنده
-
از زندگی و مرگ حرف بزنیم
-
به نام تاریخ
-
عکس نوشت
اخبارایران آنلاین